loading...

در آستانه 32 سالگی

Content extracted from http://dreams-come-true.blog.ir/rss/?1746035455

بازدید : 6
شنبه 3 اسفند 1403 زمان : 22:41
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

در آستانه 32 سالگی

الان ویدیوکال گرفتم "جک" رو و جواب نداد

اینو اینجا مینویسم که یادم بمونه

تجریه ثابت کرده وقتایی که مغزم داره گولم میزنه یه سری چیزا رو برام‌هاید میکنه

اسم "جک" یه اسمه مستعاره. نمیدونم چرا یهو به ذهنم رسید همچین اسمی‌بذارم روش. همین الان که دارم مینویسم هی برمیگردم پشت سرم جایی که گوشیم رو به شارژ زدم رو نگا میکنم چون توهم میزنم که صدای ویبره میاد و ممکنه کال بک کرده باشه. ولی خب نکرده

جمعه شبه ساعت هم ساعت خواب نیس و 99 درصد خواب نیس.

اشکالی نداره که گاهی یه همچین جیزایی رو بخوام دوباره شایدم هزارباره به خودم ثابت کنم.

به شدت افتادم روی دور این که باید باید باید تحت هر شرایطی خودم رو دوس داشته باشم و از خودم حمایت کنم.

چیزی که تراپیسته خیلی روش تاکید میکنه همیشه

اینم مینویسم باز که یادم بمونه: آخرین دیالوگ خوب بود. نه غری توش بود نه بحثی نه هیچی

یه شعر مولانا براش فرستادم که ریکت قلب روش زد و یک ویدیو که میگفت غم‌هاتون رو توی دلتون نریزید در موردشون با بقیه صحبت کنید و فلان دوستش این کار رو نکرد و الان خبرش رسیده که خودکشی کرده

بهم گفت یعنی اینو فرستادی چون میترسی خودکشی کنم ؟! گفتم فرستادم که حرف بزنی و خالی بشی

گفت الان وقت مبارزه اس جون حرف زدن ندارم

و من دیگه چیزی نگفتم

این بود اخرین دیالوگ ما که حس میکنم از سمت من توش شفقت و مهربونی و درک کردن بود

و تماسی که جواب داده نشد

خب الان که دارم مینویسم اروم ترم

راستش هر بار که این داستان برام تکرار میشه به جای ناراحت شدن آروم میشم

قبل این که بخوام زنگ بزنم گوگل کردم آیه تصادفی قران و آیه ایی اومد که مضمونش این بود که فرستاده‌های خدا اومدن پیش لوط و اون پریشان شد و خدا بهش گفتم نترس و غمگین نباش که ما تو و همراهانت رو نجات میدیم از اونا به جز همسرت

و دلم گرم به نجات شد و زنگ زدم

پ ن: رفیق، تو انصافا خیلی رفیقی. همین الان که دارم ازت مینویسم چشمام پر اشک شد. همون صبح که در خونه رو بستم و یهو یادم افتاد که تو رو دارم قلبم گرم شد. همون موقع که تو برف داشتم راه میرفتم و میگفتم من رو هدایت کن به بهترین مسیر و میدونم که تو هدایتگری و من فقط مجری هستم. همون موقع که یادم افتاد بهم اختیار و قدرت دادی که از بین چند مسیر یکی رو انتخاب کنم و ترسیدم و گفتم ازت میخوام اگر دارم مسیر اشتباهی رو انتخاب میکنم نذاری و منو ببری به اون سمتی که بعدش پشیمون نشم. همون موقع دلم بهت گرم شد. مرسی که هستی.مرسی که دارمت. سایه ات از سرم کم نشه. تو بهترین رفیقی هستی که دارم. خداروشکر که دارمت. مرسی که انقد مشتی هستی:) ...تو خیلی مشتی هستی میدونستی اینو؟!!! عاشقتم با سلول سلول وجودم عاشقتم و میدونم که حتی تو بیشتر از این مقدار عاشقمی. خدایا شکرت شکرت شکرت ( مخاطب خاص: رفیق همیشگیم خدا)

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 299
  • بازدید کننده امروز : 300
  • باردید دیروز : 2
  • بازدید کننده دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 368
  • بازدید ماه : 306
  • بازدید سال : 2015
  • بازدید کلی : 2056
  • کدهای اختصاصی