loading...

در آستانه 32 سالگی

Content extracted from http://dreams-come-true.blog.ir/rss/?1746035455

بازدید : 5
سه شنبه 13 اسفند 1403 زمان : 22:51
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

در آستانه 32 سالگی

دیشب که بچه‌ها اومدن برای افطاری تنها تصمیمی‌که گرفتم این بود که نذارم احساسات بد و داستان دارکی که صبحش پیش اومده بود روم تاثیر بذاره و حالم رو بد کنه

و خب تا حد زیادی هم موفق بودم

یعنی یه جورایی سرم گرم پذیرایی و اینا بود و خیلی دیگه به قضیه فکر نمیکردم

ولی دیشب که میخواستم بخوابم و صبح بعد سحری که باز میخواستم بخوابم نزدیک به 2 ساعت تو جام فکر میکردم و حالم خوب نبود و خوابم نمیبرد

طبق معمول پر از خشم و عصبانیت و ناراحتی و سرزنش خودم و بقیه و ترس و نگرانی

صبح میخواستم بخوابم و اون سمینار کوفتی رو نرم ولی اخرش شیطان لعین رجیم رو شکست دادم و رفتم و خب راضی بودم از این تصمیمم

دستام یخ کرده

با این که دیشب کلی غذا خوردم و امروز هم سحری خوردم ولی باز حس میکنم فشارم و قندم افتاده

تایم افطار هم کامل میفته تو تایم ارایه امروز

دلم نمیاد از ارایه کم بذارم از طرفی نمیدونم واقعا جون دارم وایسم تا نیم ساعت بعد افطار ارایه بدم یا ن

ولی کار کنم بهتر از اینه که هیچ کاری نکنم. حداقل یه کم زمان میگذره و یه کم نمیفهمم

ولی واقعنی سختمه

مخصوصا که ناراحت هم هستم و دلمم گرفته

پ ن: خدایا این مساله رو خودت یه طوری حلش کن sad

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 264
  • بازدید کننده امروز : 265
  • باردید دیروز : 2
  • بازدید کننده دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 333
  • بازدید ماه : 271
  • بازدید سال : 1980
  • بازدید کلی : 2021
  • کدهای اختصاصی